زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت کانکه شد کشته ی او نیک سرانجام افتاد
در محضر حضرت دوست پاکباخته وخودساخته گردن تسلیم و رضا به تیغ عشق اله باید سپرد و از این سرای فنا و ابتلا به کوی بقا و صفا رخت بربست.
|
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که دوست خود روش بنده پروری داند
|
الهی ما لی سوی فقری الیک وسیله بالافتقار الیک فقری ادفع
|
در ره منزل لیلی که خطرهاست دران شرط اول قدم ان است که عاشق باشی
|